مرگ اصلاحات رادیکال
آقای کوهکن! با توجه به ششمین شکست پیاپی اصلاحطلبان در انتخابات مختلف اخیر که آخرین آن انتخابات دهم ریاست جمهوری است، به نظر شما مهمترین دلیل عدم اقبال عمومی به این جریان چیست؟
از قبل هم صحبت میشد که بعضی از شعارهای تند سیاسی گروههای دوم خرداد و اینکه همه مطالبات مردم را خلاصه در مطالبات سیاسی کنیم، منطبق با واقعیتها نیست و روزی این نظرسنجیها و نظرسازیها که مبتنی با واقعیت نیست، واقعیت اصلی و مطالبات اصلی مردم را به این گروه نشان خواهد داد. این انتخابات به نوعی دوباره این دیدگاه را تایید کرد. یکی از کاندیداهای محترم در این انتخابات، همه شعارهای خود را روی مباحث سیاسی، آنهم بهطور کاملا باز و بیپرده و صریح گذاشت و کسانی نیز که در این بخش برای حمایت از این فرد آمدند، از نظر تنوع اندیشه و تفکر مشخص بود که کسانی هستند که صبغه و سابقه تفکراتشان در قبل، صرفا مطالعات سیاسی بوده است.
شعارها هم از نظر نگاه به قانون اساسی، تغییر این قانون و شعارهایی در این فضاها و در فضاهای مطالبات سیاسی بود، شما به رویکرد مردم توجه کنید و ببینید که چطور این مطالبات را پس زدند و نپذیرفتند.
یعنی تنها شعارهای مطرح شده و نگاه سیاسی به مطالبات مردم باعث شکست این گروه شد؟
چند فاکتور است که هر جریانی را به انزوا میبرد. نخستین فاکتور و دلیل، تندروی است. دلیلش هم این است که ذات انسان از کندروی خوشش نمیآید و قاطبه مردم از تندروی بیزارند.
رادیکالسازی فضا با ذات انسانها سازگاری ندارد. کسانی که ماجراجو هستند و از فضاهای رادیکالی خوششان میآید، از اقلیت هستند و هیچ اکثریتی از این فضای رادیکالی استقبال نمیکند.
و همین تندروی باعث فاصله گرفتن از مطالبات واقعی مردم میشود.
فاصله گرفتن از یک اندیشه دقیق و صحیح از مطالبات مردم از دیگر دلایل انزوای گروههای سیاسی است. مثال این است که جمعی مطالبهای از یک به اصطلاح رهبر اصلاحات یا نامزد اصلاحطلب دارند و این فرد با وجود اینکه تریبون افکار عمومی را در اختیار دارد، حرف دیگری میزند. اینجاست که پس از مدتی مردم از این افراد که مطالبات خودشان را به جای مردم مطرح میکنند، رویگردانی میکنند و به دنبال کسی میروند که احساس کنند مطالبات آنها را به زبان میآورد.
در این انتخابات دیده شد که اصلاحطلبان برای رسیدن به قدرت از سازوکار توجه به قانون استفاده کردند و بعد که موفق نشدند، آن را شکستند. این بیتوجهی به قانون در مواردی که باید به آن توجه کنند، از دیگر
دلایل نیست؟
یکی دیگر از نکات و فاکتورهایی که گروهها را به انزوای سیاسی میکشاند، این است که اگر کسی داخل نظام خواست بازی کند، این سازوکار خودش را دارد. سازوکار هم توجه و اعتقاد به قوانین و اصول اصلی نظام است. در واقع نباید این افراد که با قبول کردن قانون و شعار توجه بیشتر به قانون پا به عرصه انتخابات گذاشتند، قانون را به دو قانون خوب و بد تقسیم کنند. افرادی که بازی سیاسی در داخل نظام را میشناسند، نگاههای دوگانه ندارند و میگویند ما چون میخواهیم داخل نظام بازی کنیم، قواعد بازی در داخل نظام را میپذیریم و همه قوانین را چه قانونهایی که خود وضع کردهایم و چه قوانینی که مخالفان ما تصویب کردهاند، قبول داریم. مصوبات مجالس ششم، هفتم و هشتم را در یک سطح می پذیریم و زیر سقف نظام و قانون اساسی قرار میگیریم. اگر من جایی شعار این را بدهم که زیر سقف قانون عمل کنم و ابراز آمادگی برای اجرای این قانون کنم اما در عمل سهواً یا عمداً چیزی خلاف این باشد، اتفاقات دیگری میافتد که مرا از بدنه نظام جدا میکند.
کسی که مدعی است، سیاسی است و مسائل سیاسی را میفهمد از هرگونه اقدامی که آثارش منجر به اقدامات رادیکالی در جامعه میشود، خودداری میکند.
اما این افراد معتقدند، خودشان حرکات غیرقانونی و تحریککننده را انجام ندادهاند.
گاهی اوقات لازم نیست خودمان صراحتا مردم را تحریک به اقدامات رادیکالی کنیم اما مطالبهای را به عنوان رهبر یک حزب و لیدر یک جریان یا نامزد ریاستجمهوری مطرح میکنیم که این مطالبهای که ظاهرش آرام است و مشکلی ندارد، وقتی به بستر اجتماعی میرود، چون قابل کنترل نیست، اتفاقات دیگری میافتد. به هر روی کسی که مدعی است سیاسی است و مدیر و مدبر است، هر جملهای که میگوید آثار کوتاه مدت و بلند مدت آن را در نظر دارد و منجر به ایجاد اغتشاشات و حرکتهای رادیکالی نمیشود. مجموعه اینها را که کنار هم بگذارید، میبینید همین مجموعه عوامل باعث میشود عدهای در رأس کار و خدمت بمانند و عده دیگری برای مدتی طولانی از صحنه خدمت خارج شوند.
با این توضیحات، پیشبینی شما از سرنوشت جبهه دوم خرداد و اصلاحات چیست ؟
اگر امر اصلاحات یعنی بسامان کردن امور را یک تفکر جاری و ساری بدانید، این اتفاقاتی که افتاده میتواند پالایش خوبی باشد که افرادی که میتوانند زیر سقف نظام و با همین قوانین و نهادهای نظارتی کار کنند، بهطور صحیح و درست امر به سامان کردن امور را دنبال کنند، اینها اصلاحات را اداره خواهند کرد و در جامعه به پیش خواهند برد.
اما اگر امر اصلاحات ما را مشخصا به سمت و سوی شخص پرستی ببرد و آن را خلاصه در اشخاص بکنیم، باید بگوییم، فاتحه معالصلوات. این اصلاحات به معنایی که این افراد در نظر دارند و اصلاحاتی که به معنای باقی ماندن این افراد در کارهای اجرایی است، مدتهای زیادی است که مرده و دیگر در اداره کشور سهمی ندارد. من فکر میکنم عقل و تدبیر اقتضا میکند بگوییم اصلاحات باید به عنوان تفکری که قبول داریم به معنای اینکه باید دقیقا عدهای ذهنشان بسامان کردن امور باشد، در کشور همچنان جاری است، به جد پیگیری میشود و این مساله با شخصپرستی و گروهپرستی جداست.
نباید امر اصلاحات را یک ماشین یا قطار مشخصی ببینیم که به دست شخص یا گروه خاصی اداره میشود. اصلاحات را باید یک جریان صحیحی ببینیم که یک ریشه و جریان استواری دارد که این ریشه نیز در مبانی و آموزههای دینی ما قرار دارد و باید گفت، اگر کسی تا به حال چنین فکری نداشته، اشتباها سوار بر این قطار بوده و بهطور طبیعی جریان او را از این قطار پیاده خواهد کرد و این شخص به اشتباه اسم خود را اصلاحطلب گذاشته است.
البته اینچنین نیز نباید فکر کنیم که جریان اصلاحات با کنار رفتن یک فرد که پیش از این او را رهبر اصلاحات می دانستیم یا عمل غلط و اندیشه غلط یک فرد یا یک گروه، تمام میشود و اگر این تفکر را داشته باشیم بیانگر این است که از اول اشتباه میکردیم.