دکترمنوچهر محمدی تشریح کرد
اشتباه مشترک موسوی و بنیصدر
گروه سیاسی: ورود میرحسین موسوی به انتخابات دهم ریاست جمهوری و رفتار بسیار دور از انتظار و متناقض وی قبل و بعد از انتخابات، موجب شده تا در روزهای اخیر تحلیلهای مختلف و بعضا متفاوتی در اینباره ارائه شود. با این تفاسیر اما این تحلیلها هرکدام یک حوزه رفتاری موسوی را مورد بررسی قرار دادهاند. دکتر منوچهر محمدی استاد دانشگاه تهران تا حدودی به بررسی بیشتر و جامعتر این موضوع پرداخته است.
محمدی جریان اصلی حامی موسوی را افراطیونی دانست که به ریاستجمهوری قانع نبوده و به دنبال تغییر ساختارها آمده بودند. این استاد دانشگاه افزود: به نظر من موسوی خواسته یا ناخواسته در جریانی افتاد که افراطیون آن را هدایت میکردند، همان افراطیونی که در مجلس ششم به صورت دستهجمعی استعفا دادند؛ همانها که معتقد بودند رهبری باید جام زهر را بنوشد؛ همانها که میگفتند جمهوری اسلامی را مجددا به رفراندوم بگذاریم؛ همان افراطیون سازمان مجاهدین و جبهه مشارکت که حتی عبور از خاتمی را مطرح کرده بودند و هدفشان تغییر ساختار بود.محمدی با تأکید بر اینکه اگر موسوی در این دوره شکست خود را صادقانه میپذیرفت، در انتخابات ریاستجمهوری آتی از شانس بسیار بیشتری برخوردار میشد، افزود: موسوی در این دوره با نپذیرفتن نتایج انتخابات و به اصطلاح «جرزنی» دست به یک «انتحار سیاسی» زد. وی درباره نشانههای حرکت موسوی برای تغییر ساختار در کشور گفت: وقتی در مصاحبههای مطبوعاتی از موسوی درباره اختلافاتش با مقام معظم رهبری در دوران نخستوزیری وی سوال میشد، میگفت: «این اختلافات مربوط به ضعفهای قانون اساسی بود» اما واقعیت این است که این اختلافنظرها کاملاً جدی بود، کما اینکه موسوی در مصاحبههای خود با رسانههای خارجی یعنی هم در مصاحبه با روزنامه تایم و هم در مصاحبه با دویچهوله این امر را نشان داد و همه اینها نشان میدهد، موسوی همان موسوی دوران جنگ بود اما 20 سال صبر کرد تا زمانی که زمینه برای تغییر ساختار فراهم شده و وی وارد میدان شود.
اشتراک با بنیصدر
این کارشناس مسائل سیاسی و استاد دانشگاه با بیان اینکه تناقضات بسیار عجیبی را در رفتارهای موسوی شاهد بودیم، خاطرنشان کرد: موسوی میگفت، احساس خطر کرده و وارد میدان شده؛ وقتی از او میپرسیدند، از چه چیزی احساس خطر کردید؟ میگفت: «قانون رعایت نمیشود» اما در مقابل میبینیم که خود موسوی بدترین بیقانونیها را انجام داد و در مناظرهاش نیز سیاستخارجی دولت احمدینژاد و مسائلی مانند طرح موضوع هولوکاست، نابودی اسرائیل، دانشگاه کلمبیا، اجلاس دوربان-2 و... را به عنوان نقطه ضعف معرفی کرد یعنی دقیقا همان مسائلی که غرب به خاطر آنها از دولت نهم بشدت ناراحت بود و این مسائل آن را میرساند که در حقیقت یک نوع سیگنالی به غرب منتقل میشد که اگر ما بیاییم شرایط برای شما مطلوب خواهد شد. محمدی در ادامه با تأکید بر اینکه موسوی دقیقا همان اشتباه بنیصدر را مرتکب شد، خاطرنشان کرد: یعنی موسوی نیز فکر کرد این 13 میلیونی که به وی رأی دادند واقعا به خود موسوی رأی دادهاند، غافل از اینکه هر کدام از این رأیدهندگان، بنا به دلیلی به وی رأی دادهاند. لذا این گمان که این 13 میلیون نفر را میتواند بعد از انتخابات برای تغییر ساختار با خود همراه کند، یک اشتباه مسلم و استراتژیک از سوی موسوی بود.
محمدی که با فارس گفتوگو میکرد در پاسخ به این سوال که آینده سیاسی موسوی را با توجه به اتفاقات اخیر چگونه پیشبینی میکنید، گفت: تمام! فاتحه آینده سیاسی موسوی با بیقانونیها و رفتارهای وی خوانده شد.موسوی چشم بسته خواستار ابطال انتخابات شد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه در تمام تحولات 30 ساله اخیر هیچ جناح و گروهی «رنگ» را به عنوان سمبل حرکت خود انتخاب نکرده بود، یادآور شد: برای اولین بار بود که «رنگ» برای این کار انتخاب شد. محمدی افزود: از دیگر سو همه امکانات خود را بسیج کردند تا احمدینژاد انتخاب نشود اما براساس نظرسنجیها، انتخاب احمدینژاد قطعی بود. زیرا احمدینژاد در طول این چهار سال با طبقه اکثریت جامعه و به فرموده امام(ره) «کوخنشینان» ارتباط برقرار کرد و با مسافرتهایی که به شهرها و روستاها انجام داد، این افراد فهمیدند، احمدینژاد میتواند نماینده و سمبل آنها باشد.
به گفته این کارشناس مسائل سیاسی، آنها روی آرای خاموش تکیه کرده بودند و فکر میکردند اگر آرای خاموش به صحنه بیاید، احتمال برد یا به دور دوم کشیده شدن انتخابات وجود دارد و زمینه برای جر زدن هم هست. محمدی ادامه داد: قبل از اعلام نتایج، براساس اجرای آن سناریو، موسوی اعلام کرد پیروز شده و گفت اگر غیر از این اتفاق بیفتد تقلب صورت گرفته است(!) بعد که نتیجه چیز دیگری شد، به انتخابات و جابهجایی آرا اعتراض نکرد بلکه چشم بسته خواستار ابطال انتخابات شد. پس از آن گفت، ابطال انتخابات کف تقاضاهاست و در مصاحبه با روزنامه تایم عنوان کرد که این حرکت، حرکتی نیست که صرفاً محدود به انتخابات باشد بلکه در جهت تغییر ساختار است. این با آن تئوری که در دوران اصلاحات مطرح میشد یعنی «فشار از پایین- چانهزنی در بالا»، دقیقا تطبیق میکند.