سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] مرگ نزدیک است و همصحبتى دنیا اندک . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :7
کل بازدید :23985
تعداد کل یاداشته ها : 30
103/2/30
12:0 ص

من امروز همانقدر از میرحسین موسوی متنفرم که روزگاری دوستش داشتم.این روزگار زیاد دور هم نیست. کمی بیش از شش ماه پیش.

خدا می داند که من میرحسین موسوی را دوست داشتم.

قطعا عاشقان تازه به دوران رسیده میرحسین باور نخواهند کرد( و اهمیتی هم ندارد) اما در اوایل کار تردید جدی داشتم که تصمیم خود را عوض کرده و به این مرد رای بدهم. قطعا پیروان نوظهور موسوی جز فحش و اهانت و ناسزا جوابی برای این چند خط که از سر درد نوشتم نخواهند داشت. اما چه باک ... من میر حسین موسوی را دوست داشتم و سال ها در انتظار روزی بودم که او بار دیگر پای به میدان سیاسی این یرزمین بگذارد و من به نام نامی الله ، نام او را بر تعرفه رای گیری بنویسم و ...خدا می داند که من باور نمی کردم او در چنین مقطعی تحت تاثیر القائات دشمنان و بدخواهان کهنه کارش وارد مبارزات سیاسی شده و تن به رقابت های انتخاباتی بدهد. همان هایی که تا دیروز او را «عتیقه ای بجامانده از دهه شصت» می دانستند.

خدا می داند که من باور داشتم او سرباز بی ادعا و بی هیاهوی انقلاب اسلامی است.

60704755680743369313.jpg

روزگاری بسیجیان ، نام میر حسین را در قنوت نماز شب های خود از قلم نمی انداختند.

من تا 20 اسفند ماه 1387 که میر حسین موسوی رسما برای انتخابات ریاست جمهوری اعلام کاندیداتوری کرد از علاقمندان او بودم و ایمان داشتم که او ذخیره ای است برای آینده ی انقلاب.

من میر حسین موسوی را دوست داشتم چون این جمله متعلق به اوست: «...اینجانب عزت و مصلحت را در تبعیت از مقام معظم رهبرى مى‏دانم...»

من میر حسین موسوی را دوست داشتم چون این جمله هم نوشته اوست:« در هر حال مطیع امر رهبرى به عنوان یک مرید و مقلد بوده و هستم...»

من میر حسین موسوی را دوست داشتم چون او را «از جمله جدی ترین و عمیق ترین مدافعان و مروجان «ولایت فقیه» می دانستم»

من میر حسین موسوی را دوست داشتم چون او «عشق همه برو بچه های جبهه و جنگ بود»

من میر حسین موسوی را دوست داشتم چون او را «نخست وزیر پابرهنه ها و مستضعفین بود»

من میر حسین موسوی را دوست داشتم چون او«مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستى را راه خود می دانست»

من میر حسین موسوی را دوست داشتم چون او « لباس بسیجی می پوشید و با پیشانی بند سرخ در میان امت حزب الله حاضر می شد»

من میر حسین موسوی را دوست داشتم چون او «پرچمدار مبارزه با اسراییل و آمریکا بود»

من میر حسین موسوی را دوست داشتم چون سال ها سکوت او را به معنی مخافتش با اشرافیت هاشمی و لاقیدی خاتمی می دانستم

من میر حسین موسوی را دوست داشتم چون او را« همراه و همرزم پابرهنه‏ هاى مغضوب دیکتاتورها می دانستم»

من میرحسین موسوی را دوست داشتم چون فکر می کردم «چهارچوب دوستى او با دیگران در درستى راه آنان نهفته است»

11198264846549642214.jpg

من میرحسین موسوی را دوست داشتم چون فکر می کردم« او دفاع از اسلام و حزب اللَّه اصل خدشه ناپذیر سیاست جمهورى اسلامى می داند»

من میرحسین موسوی را دوست داشتم چون فکر می کردم « او تمام عشقش به خدا است نه به تاریخ»

من میرحسین موسوی را دوست داشتم چون فکر می کردم« او ایمان دارد ، کسانى که از منافقین و لیبرالها دفاع مى‏کنند، پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهى ندارند»

من میرحسین موسوی را دوست داشتم چون فکر می کردم « او دشمن سرسخت کسانى است که پرونده‏هاى همکارى آنان با امریکا از لانه جاسوسى بیرون آمد »

من میرحسین موسوی را دوست داشتم چون فکر می کردم «او شعار «نه شرقى و نه غربى» را، شعار اصولى انقلاب اسلامى در جهان گرسنگان و مستضعفین می داند و ذره‏اى هم از این سیاست عدول نخواهد کرد»

اما امروز...

به چشم خود می بینم که میر حسین موسوی عزت و مصلحت را در تبعیت از تشخیص و صلاحدید خود می داند نه مقام معظم رهبری.

به چشم خود می بینم که میر حسین موسوی در هر حال مطیع امر هر کس باشد ، مطیع امر رهبری نیست و اگر مرید و مقلد حضرات منتظری و صانعی نباشد ( که حالا حقیقتا تردید دارم) مرید و مقلد رهبرى هم نیست. او امروز به منتظری نامه می نویسد و به او اظهار ارادت می کند و از کسی را که امام امت به سبب او از خداوند طلب مرگ کرد «راهنمایی» می خواهد.

امروز من یقین دارم که میر حسین موسوی  اگر صراحتا بر ولایت فقیه نمی تازد تنها به این سبب است که می پندارد در میان باورمندان به ولایت فقیه پایگاهی دارد و مایا نیست که آن را از دست بدهد. او در تمام ماه های بعد از انتخابات ، در تمام بیانیه ها و مصاحبه های خود حتی کلمه ای به صراحت له یا علیه «ولایت فقیه» نگفته و ننوشته است که به خدا اگر یک بار به ادب و تواضع چنین می کرد بسیاری چون من و امثال من را در درستی انتخابمان به تردید وا می داشت.

امروز من به چشم خود می بینم که مرفهین و بی دردان زیر علم موسوی سینه می زنند و نه «پابرهنه ها و مستضعفین».

هرچه مفسد اقتصادی و منحرف سیاسی و خرپول و سرمایه دار بی درد که می شناسم خود را از اردوی میر حسین می داند و دردناک تر از که او هیچ تلاشی برای نفی این نسبت و ارتباط نمی کند.جمع کثیری از عیاشان و بی دینان و بی اخلاقان می شناسم که دهانشان کف کرد از فریاد «درور بر میر حسین» . عجیب این که اینان تا شش ماه پیش یا به نخست وزیر امام فحش می دادند یا او را  دربان شهر فراموش شده گان می دانستند.

تمام بیانیه های میرحسین موسوی را با دقت و حرص خوانده ام به این امید که در آن ها روزنه امیدی برای این عشق دوران جوانی ام بیابم اما حتی کلمه ای که تلویحا حکایت از «مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستى » کند نیافتم. 

هر چه را که میر حسین موسوی از سه ماه پیش از انتخابات تا امروز گفته و بود و نوشته بود ، کلمه به کلمه ، بار ها مرور کردم تا نشانی هر چند کوچک و رمزآلود بیابم که نشانی از « اعلام دشمنی و مبارزه با اسراییل و آمریکا » داشته باشد اما جز هیچ به کفم نیامد. حتی در روز قدس و بینیه های قبل و بعد از این روز ، موسوی کلمه ای که از آن بوی دشمنی با اسراییل به مشام برسد نگفت و ننوشت.این ها پیش کش. با دفاع رادیو اسراییل و روزنامه وزارت دفاع اسراییل از میرحسین چه کنم؟؟

امروز این سوال چون خوره ای به جانم افتاده است که چرا موسوی خود را برای خاتمی و هاشمی خرج می کند؟ او که استعفایش در دوران حیات امام امت عمدتا اعتراضی بود به عملکرد هاشمی رفسنجانی ، او که با اکثر سیاست های دوران سازندگی مخالف بود ، او که در ایام حکومت خاتمی هیچ مسئولیتی را بر عهده نگرفت و حتی به سبب یک سخنرانی کوچک در آن دوران ، از سوی نزدیک ترین یاران  خاتمی مورد شدید ترین هجمات و توهین ها قرار گرفت ، امروز با چه استدلالی به همرزم هاشمی و خاتمی بدل شده است. به همین دلیل است که معتقدم دیگر چهارچوب دوستى او با دیگران در «درستى راه آنان» نهفته نیست بلکه امروز برای ایشان این چهارچوب در نفرت از رقیب سیاسی و معادلات حقیر قدرت نهفته است.

یک بار دیگر تاکید می کنم : من بارها تمام اسنادی را که میرحسیم موسوی از خود در پیشگاه تاریخ بجا گذاشته است بارها خوانده ام. اگر یک نفر با دلیل به من ثابت کند که در این اسناد بویی از « دفاع از اسلام و حزب اللَّه به عنوان اصل خدشه ناپذیر سیاست جمهورى اسلامى» به مشام می رسد ، سوگند می خورم که سرسخت ترین مدافع میرحسین موسوی باشم و تمام تبعاتش را بپذیرم.

حتی یک نفر از مدافعین و حامیان موسوی نیست که بتواند و یا حتی بخواهد ادعا کند که او « شعار «نه شرقى و نه غربى» را، شعار اصولى انقلاب اسلامى در جهان گرسنگان و مستضعفین می داند و ذره‏اى هم از این سیاست عدول نخواهد کرد» . به خدا اگر موسوی یک بار این جمله را از روی صحیفه امام در ملاء عام رو خوانی کند ، من تمام ادعا های خود را پس می گیرم.

به یقین روزگاری بود که میرحسین موسوی « ایمان داشت ، کسانى که از منافقین و لیبرالها دفاع مى‏کنند، پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهى ندارند» اما امروز که تمام منافقین و لیبرال ها و « کسانى است که پرونده‏هاى همکارى آنان با امریکا از لانه جاسوسى بیرون آمد» یک صدا مداح میرحسین موسوی شده اند چه باید کرد ؟؟؟

کاش موسوی می توانست ثابت کند که امروز هر چه می کند از تمام عشقش به خدا است نه به تاریخ .

امروز از آن میرحسین موسوی که من می شناختم و شیفته اش بودم چیزی نمانده جز « هیچ » . آن سرباز ولایت فقیه و نخست وزیر حزب الله و... چه خاطرات شیرینی بود.


دیدار ما با میرحسین موسوی به قیامت

نقل قول از سایت کلوپ از سیدحمیدرضا...مرا به نام کوچکم صدا بزن

 


88/8/29::: 2:23 ع
نظر()